احتمالا هزار بار تو دلش به خانواده محترم و آبا و اجداد مخترع شیشه فحش میده و اسم شیشه ای رو که ما ساختیم؛ می ذاره دیوار نامرئی حسرت.
دیوار نامرئی حسرت می ذاره اسم شیشه ی مارو ، چون فکر میکنه هر چه که پشت شیشه است، فقط آرزو شده و محاله.!
میشه دوجور به این قضیه نگاه کرد.
نگاه اول نگاه کاملا ناامیدانه و به نظرم متریالیستیه، و اون اینکه محکوم به حبس ابد در اتاقم و فقط سهمم از دنیا همون چند متر مکعب جاست و تنها امیدم همون پنجره با اون شیشه ی مذکور.
نگاه دوم هم نگاهیه که معتقدم بشریت رو سر پا نگه داشته و اون اینه که من تو اتاقم چون باید ازم محافظت بشه. من تو اتاقم چون نمی دونم دنیای بیرون با وسعت زیادش چجوریه و ممکنه حتی موجودیت خودم رو از دست بدم. پس اتاق بهتره چون لابد خواست خدا بوده و آغوش او.
***
در بین تمام این واژه ها و عبارات و افکار، یهو یاد گفته علی شریعتی می افتم که میگفت: حادثه سازان تاریخ آنهایند که از پنجره ها رفت و امد می کنند.
و این جمله برام نگاه سومی هم می سازه، که بشکن دیوار حسرت رو . بزن بیرون. برو. هرچه باداباد. شاید قراره تو تاریخ رو بسازی!
***
نمی دونم!
احتمالا اسم این حال اصلا و ابدا سرگردونی و پریشونی نیست،
اسمش انتخابه!
هر انتخابی، هر تصمیمی که بهش حکم ابد بخوره باید تا انتها طی کردش!
و من
میونه ی تمام راه ها،
امسال
خواستم که اتاقم رو آغوش خدا بدونم!
راستی،
تولدم مبارک!
دارم کم کم عاقلتر میشم. اگر انتخاب این گزینه اسمش عقله!
+موزیک وب، به رسم یادگار، محسن چاوشی!
++ ایشالا به زودی کامنت هارو می خونم، بابت دیرکرد معذرت :)
شیشه ,رو ,چون ,اتاقم ,تو ,دیوار ,شیشه و ,تو اتاقم ,من تو ,خوره به ,می خوره
درباره این سایت