عینکی جماعت کم کم تار می بیند
یکدفعه که نمره ی چشمش نمی رسد به 5، به 6، به عدد های نزدیک به 10.
کم کم از دنیا، کم می بیند
کوتاه و مختصر می بیند
و دنیا به این بزرگی کم کم در شیشه های کوچکی در برابر چشم هایش، محصور می شود!
حالا اگر شیشه تار شود
دنیا تار است
اگر شیشه رنگ شود
دنیا رنگ است
تو
روبروی چشم هایت عینک گذاشتی
با شیشه هایی که قصد نداشتند مرا ببینند.!
اما
من که دنیای تو را می بینم
حتی اگر
تا ابدیت، بخواهی عینکی بمانی!
درباره این سایت