محل تبلیغات شما
وَ چشم هایش شروع اتفاقی بود که مرا از پیچ و تاب جهانم به وسعتی به اندازه ی جهانش کشانید.

وَ او کوه بود

وَ چشم هایش مرا به عمق زمین می برد

به آشوب دلش.



و او هر آنچه می خواست, میشد.


وَچشم هایش, 
خیره به یک پیچ 
خیره به یک تاب
بی خبر از وُسع دلش,
مقابلم آیینه می شد. و چه بازتاب باشکوهی از آن عمق رو به تمام جهان.
وَ چه امیدی از آن انعکاس رو به دل هامان
وَ چه دلی 
وَ
عجب دوست داشتنی.!


+ جهان برای خواستن هامان کم می آورد!

بهمن های همیشگی...

جهانت منم... پا پس نمی کشم!

شاید فردایی نباشد...!

وَ ,هایش ,دلش ,جهان ,رو ,عمق ,به یک ,رو به ,از آن ,چشم هایش ,عمق رو

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

consbardouso korean45 آموزش ترکی آذربایجانی فایل تک انلاین *زبانکده آنلاین ابن سینا* اکرام و احترام Elton's life Julia's site آیا ما شیعه هستیم piconlingjets